در ذهنیت اطاعت، زمینه قربانیشدن وجود دارد، اما علت آن ترس است. اما در ذهنیت ایثارگری، نه از روی ترس، بلکه به خاطر احساس گناه ناسالم، فرد آسایش و منافعش را فدای دیگران میکند.
…افراد دچار ذهنیت ایثار ناسالم، همیشه از دیگران مراقبت میکنند و غمخوار اطرافیان خود هستند. آنها در خانه یا محل کار، بیشتر مسئولیتها را بر گردن میگیرند؛ به دلیل اینکه نمیخواهند دیگران آنها را خودخواه و از خودراضی بدانند، در ایثار و خدمترسانی، راه افراط را میپیمایند.
از خواستهها، تمایلات و نیازهای خود آگاه نیستند. از نظر شغلی، به کارهای حمایتگرانه مثل مددکاری، پرستاری، پزشکی و معلمی علاقهمندند. بهخاطر رفتارهای فداکارانهشان، باب میل رئیس خود هستند. رؤسا از آنها خیلی راضیاند؛ چون وفادار و کمتوقعاند و خیلی مواقع تقاضای ارتقای شغلی نمیکنند.
محبت، همدلی و حمایت، ارزشهای اخلاقی مهمی هستند؛ اما اگر به شکل افراطی و با نیتهای غیرسالم صورت گیرند برای طرفین
گیرنده و دهنده مضرّ خواهد بود. مهربانی سالم در روان سالم و توانمند، و مهربانی ناسالم در روان ناسالم و آسیبدیده ریشه دارد.
در ذهنیت فرمانبرداری ،فرد خود را ناتوان و طرف مقابل را توانمند در نظر می گیرد.
من ضعیفم و تو قوی هستی.
او در باره ضعف های دیگران اغراق می کند.توانمندی های آن ها را برای اداره خودشان زیر سوال می برد.لذا در ارتباطات خود ،طرف
مقابل را وابسته می کند و اجاز ه رشد را آگاهانه و یا ناآگاهانه به آن ها نمی دهد.آن ها نمی خواهند دلی را بشکنند یا کسی را برنجد،لذا از تعارض طفره می رود.
این کوتاه آمدن و دوری از تعارض و اختلاف را به پای ویژگی انعطاف پذیری خود می گذارند.دوست دارند همه از آنها راضی باشند.
کمک گرفتن از دیگران برای این افراد سخت است چون تحمل به زحمت افتادن دیگران را ندارند.
به محض اینکه برای کسی مشکلی پیش آید وظیفه خود می دانند که مشکل طرف را حل کنند.
اگر نتوانند رنج اطرافیان را کاهش دهند ،دچار احساس گناه می شوند.