۱- نادیدهانگاشتن نیازها؛ افراد مطیع، خواستهها و تمایلات خود را کنار میگذارند و به خواستهها و توقعات دیگران توجه میکنند.
۲- نادیدهانگاشتن عواطف و احساسات؛ دم نمیزنند، دندان روی جگر میگذارند و درباره احوال و احساسات خود لام تا کام حرف نمیزنند؛ مخصوصاً نمیتوانند زمانی که خشمگین و ناراحت هستند، به شکل سالمی حس خود را بگویند.
…باور این افراد این است که نیازها و احساسات آنها برای دیگران ارزشی ندارد. دو احساس غالب در افراد حرفگوشکن، «ترس» و «خشم» است. ترس از خشمگینشدن و ترس از برانگیختن حس انتقامجویی طرف مقابل، باعث میشود دم برنیاورد و خواسته، نظر یا احساسش را بازگو نکند.
از طرف دیگر، سرکوب خواستهها، بذرهای خشم و کینه را در وجود انسان میپاشد و از آنجا که بُروز خشم و عقاید را خطرناک میداند، به خشم و پرخاشگری منفعلانه روی میآورد، مثلاً کارمندی که اسیر رئیس خودشیفته است، با دیررسیدن سر کار، تحویلندادن پروژهها در موعد مقرر یا بدقولیهای دیگر، خشم خود را ابراز میکند، یا حتی ممکن است دقِّدلی خود را در جایی دیگر، مثلاً در خانه بر سر همسر و فرزندانش خالی کند.
لجاجتجویی، نافرمانی، پرخاشگری، سرکشی، رجزخوانی و ساز مخالفنواختن از روشهایی است که به وسیله آنها ممکن است فرد به جنگ اطاعت و فرمانبرداری خود برود.